×293×

برای خورشید پس از شبای طولانی...اخیرا جذب کارای کارگردانی به نام تیم برتون شدم. فضای فیلماش معرکست.... و محبوب ترین کارش برام تا اینجا ادوارد دستقیچی بوده... امروز یه ارائه داشتم که خداروشکر خوب بود. از میان قبلی اماری 48 گرفتم از 60، چیزی که باعث میشه تلاش بیتشر بکنم تا 5 شنبه، شاید بالاخره نمره کامل رو از ی امتحان این درس بگیرم.سمیر برگشته بهم میگه، تا حالا، سر کلاس آماری، کسی بهت گفته دوستت دارم؟ :) من لبخند فوراور.+امروز علی، یکی از بچه ها، شکست عشقی خورده بود. ما هم واسه حوب کردن حالش بردیمش املت و حاجی، واااقعا حالش خوب شد و داشت میخندید. خلاصه که غذا دوای هر درده... ×293×...

این روزا سعی میکنم اروم اروم درس بخونم. بعد یه ماه طوفانی واقعا این اخراش سخت شده و کلید حلش توی اهسته و پیوسته خوندنه.... یه دوست جدید پیدا کردم به اسم آرین. بس که این آقا آرین جذذذذابه و شحصیت عجیبی داره.. همیشه باهم درباره فیلم و کتاب حرف میزنیم. ملاقات های 4 دقیقه ای توی حیاط دانشکده یا سالن مطالعه. اما همین آقای آرین داشت میگفتم اعصابش خورد بوده و با مامانش دعوا کرده که این چیه پختی...اونجا بود که فهمیدم کیلومتر ها مسیر دارم تا شناخت ادما.... انسان به این جذابی و باگ به این بزرگی؟ چه طور ندیدم؟ ؟ ؟+یکی از منزجر کننده ترین رفتار ها در آدما برای من عصبانیت هست. کسایی که نمیتونن عصبانیتشونو کنترل کنن، واقعا در محدوده دوستای من جایی ندارن.... باید یادم باشه بیشتر حواسم به رفتارای این ادما باشه.... معده دردهای عصبی، تیک های عصبی، غر زدن های ناگهانی و... همه نشانی هایی است از عصبی بودن... که باید یعب کنم ازش به دور باشم... چون به خودم قول دادم که از 2024 به بعد واقعا سالم زندگی کنم... ×293×...

دیروز رفتیم پژوهشکده و بالاخره تست برای اولین بار انجام شد. لحظه spark زدن قطعه ای که یکسال تمام براش وقت گذاشتم و شبیه سازیشو انجام دادم، برام فوق العاده مهیج بود. اسپارک زدن به معنی درست بودن کار نیست، اتفاقا تماما معنی برعکسشو میده. ولی وقتی اسپارک میزنه، ینی بالاخره یه پلاسمایی چیزی اون وسط تشکیل شده و همین که بدونم 350 ولت و 80 گاوس ما داره گازو یونیزه میکنه تا ما برق اسپارکو ببینیم، رعد و برقو تو ابعاد کوچیک توی محفظه خلا ببینیم، یعنی علم و معجزه خالص طبیعت...+یه منبع تغذیه 410 ولتی سوزوندیم. یه منبع 60 دیگه، یه رگولاتور، یه رکتیفایر و نهایتا با ترکیدن خازن رگولاتور هممون پشمامون ریخت:) خداشاهده از دیروز جرئت ندارم دست ب کلید برق سه راهی بزنم حتی.خود ازمایشگاه یه منبع 4 کیلو واتی داد بهمون، حتی ازونم دود بلند شد که خداروشکر نسوخت. وگرنه مدیر شرکت با چوب میافتاد دنبالمون:))) ×293×...

صبح رفتم شرکت برای دفاع پروژه و تست.

توی مسیر با فکر به این که " دختر، تو داری روی یه چیز خفن کار می کنی" بهترین حسو داشتم. حس جالب ترم چی بود؟ کت بلند قهوه ای و کیف لپتاپ رسمی قهوه ای، سیس: خنثی سازی بمب :)

اکت: انفجار در آزمایشگاه.

واقعیت: یک عدد اسپارک کوچولو که بالاخره توی فیلما دیدیم جای درست خورده بود:)

×293×...

تمام این روزهایی که میگذره تمام این احساسات، دلتنگی ها، ذوق ها نشاط ها و زندگی کردن ها، بخشی از زندگی من هستن... دوست دارم خیلی خیلی بیشتر در حوزه اخلاق مطالعه کنم. اخیرا متوجه شدم من هیچی نیستم. هیچی هیچی...کتاب دروغ، اراده آزاد از سام هریس رو گرفتم و از خوندنش لذت می برم. هر چقدر از زیبایی مجموعه هنر و تجربه نشر گمان بگم؛ کم گفتم. 20 و اندی کتاب در زمینه های مختلف که از دید فلسفی به موضوع می پردازه... هر کتاب برای یک نویسنده هست. تا اینجا بیشتر از همه، فلسفه ای برای زندگی از ویلیام اروین رو دوست داشتم... +حال مامان بزرگم دوباره بد شده. ممنون میشم دعا کنین حالش خوب بشه. ×293×...